داستان کوتاه امید
داستان کوتاه امیدمرد خیلی تنها بود،با اینکه از شلوغی وسروصدا بیزار بود ولی قفسی داشت،که آشیانه ی یک قناری شده بود.قناری تنها همدم وهمراز او بود.هرروز صبح،به او سلام ...
۰
۲۹۰
داستان کوتاه امیدمرد خیلی تنها بود،با اینکه از شلوغی وسروصدا بیزار بود ولی قفسی داشت،که آشیانه ی یک قناری شده بود.قناری تنها همدم وهمراز او بود.هرروز صبح،به او سلام ...