» شعر خلیل آل طه
شعر خلیل آل طه
سیاهی های ِ کفر ِ شهر ،
زدند بر قلب ِ او خنجر،
شبیه ِ خنجری که خورد،
به قلب خسته ی مادر.
آه، آتش، آتش کینه،
به سان بغض دیرینه،
مدینه شهر نامردی،
شکستن آب و آیینه.
دل ِ آقا ، شده پر خون،
به یاد مادر ِ گلگون،
که بهر یاری حیدر(علیه السلام)،
شده از خانه اش بیرون.
زدند سیلی به پروانه،
میان ِ کوچه و خانه،
شکستند حرمت مادر،
جهان شد ، سرد و ویرانه.
گذشت از آتش نمرود،
خلیل ِ آل طه زود،
امام شیعیان آن شب،
بدون یار و تنها بود.
مدینه ، شیعیانت کو؟!
زمین ، نام آورانت کو؟!
امام اینک شده تنها،
زمانه یاورانت کو؟!
دل آقا شده دلتنگ،
به یاد ِ کوچه های تنگ،
به یاد مردم کوفه،
به یاد مردمان سنگ.
میان مجلس منصور،
ز ِ زخم ِ خوشه ی انگور،
همانند پدر مسموم شد،
از جُور و جفا و زور.
مدینه شهر غربت ها،
مدینه شهر تنهایی،
شده تاریک و بی فانوس،
مزار ِ مرد ِ دانایی.
ز ِ تاریکی و جهل شهر،
ندارد نور و آوایی.
به غیر از ناله های باد،
ندارد هیچکس فریاد،
میان چشم هایش ،خار،
میان بغض هایش، داد.
شاعر : نسترن صمدپور
* شهادت امام جعفر صادق علیه السلام را به تمام شیعیان تسلیت عرض می نمایم *