محرم، ماه غم، ماه عزا شد،
غبار و کینه از دلها جدا شد،
سیه گشته جهان از داغ و ماتم،
تمام کوچه ها،کرب و بلا شد.
روانه شد، به میدان،علی اکبر(علیه السلام)،
ز هجرانش، تمام دیده ها، تر،
علی(علیه السلام)، شد آینه، میدان همه سنگ،
هزاران پاره شد، بشکسته، پرپر.
رضایت نامه ی قاسم(علیه السلام)به دستم،
غمین ِ این شهادت نامه هستم،
شنیدم ناله ای...[یا عمو جان]،
کنار پیکرت از هم گسستم.
تقاضای تمام خیمه ها...آب،
نگاه بیقراری،سوی ارباب،
رود سقای لب تشنه، به دریا،
دل اهل حرم، بی تاب ِ بی تاب.
ز دریا، سوی خیمه شد روانه،
به هر گوشه، نهاده، یک نشانه،
دو دست و، چشم و، مشک ِ تیر خورده،
برای ماندنش، گشته بهانه.
دوباره روضه ی اصغر(علیه السلام)، به پا شد،
میان خیمه ها، شور و نوا شد،
ز ِ تیغ ِ حرمله، گل برگهای ِ ،
گُل نورسته ام یک باره وا شد.
روم سوی میدان، ای خواهرم،
تو و، بی کسی، غصه ی آخرم،
به غیر از شهادت، راهی نبود،
شود زنده اسلام و هم باورم.
دویده، در پی ات، با بیقراری،
برادر زاده ات، با آه و زاری،
شده دستش، سپر بر تیغ دشمن،
در آغوشت ، پریده، بهر یاری.
به میدان شدی و، دلم پیر شد،
تمام تنت، نیزه و تیر شد،
نمانده به جسم تو، راه نفس،
گلوگیر تو، زخم شمشیر شد.
بعد از این، من مانده ام و، رهبر بیمارم،
خیمه ها سوخته اند و کودکان، بی یارم،
تو به نیزه ها نشسته ای و، من می نگرم،
نشود باورم، این خوابست؟؟! یا بیدارم؟؟!
شاعر : نسترن صمدپور
*ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام تسلیت باد*