پُر گِرِه بود
رهت تا دل ِ من.
و سکوت تو
همه مشکل من.
بعد یک عمر
براهت ماندن،
تو بگو چیست
ز ِ غم حاصل ِ من؟
همه دریاست
همه زندگی ام،
تکه سنگی
نشد ساحل ِ من.
می زنم در
همه شب تا به سحر،
و چه تلخ است
تب ِ باطل ِ من.
می کُشد عاقبت
این عشق مرا،
تا بگوید :
تویی قاتل من.