۴ سال پیش
» شعر تنها پناه
شعر تنها پناه
می گریزم از تمام سایه ها،
مرهم دلواپسی های منی.
در میان زوزه های گرگ ها،
تو پناه بی کسی های منی.
سایه ی تاریک تنهایی مرا،
خسته و همراه غمها کرده است.
موج این طوفان سرد زندگی،
بغضهای بسته را وا کرده است.
تو تمام آرزوهای منی،
تو امید لحظه های بی کسی.
در دم تنهایی و مرگ ِ امید،
تو به داد من خدایا می رسی.
شاعر:
نسترن صمدپور
مجله ارم بلاگ