خرید از سراسر دنیا

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» داستانک خانه ی عنکبوت

داستانک خانه ی عنکبوت

داستانک خانه ی عنکبوت


کودک در آغوش مادرش بود و به مرد می نگریست;

مرد عجیبی بود، و لبخندی بر لب داشت.

ولی شبیه آدم های مهربان نبود.

مادرش با التماس و خواهش، از اوضاع بد زندگی اش

می گفت، و از مرد می خواست که منصفانه خانه اش را بفروشد.

مرد عجیب ، هم با هزاران منت می گفت که:

نگران نباشید،من به فکرشماهستم ، حالا اگر عجله دارید من خودم خانه را ازشما خواهم خرید،تا مشکلتان حل شود،هر چند برای من فقط ضرر است و سودی ندارد

ولی اشکالی ندارد...همین که بتوانم خدمتی برای خلق خدا انجام دهم...الحمدلله، راضی هستم...

مادر که اصرار برای بالا بردن قیمت را بی فایده دید، با ناراحتی پذیرفت.

 به همین سادگی معامله انجام شد... 

مرد در تمام طول صحبت دستهایش را به هم می مالید و زیپ کاپشنش را محکم می کرد و مدام می گفت :

چه زمستان سختی است، هلاک شدم از سرما...

مرد رفت ،اما، برای کودک، یک سوال باقی ماند....

اینکه چطور ممکن است کسی سرما را احساس کند،

در حالی که،

بر بالای سرش ، سقفی از آتش دارد؟!!


نویسنده:

نسترن صمدپور



فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب




  فروش تجهیزات ویپ   |   مشاور ایرانی در لندن   |   گردشگری ارم بلاگ   |   تهران وکیل  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


درمان انواع بیماری ها با مصرف آب قلیایی درمان انواع بیماری ها با مصرف آب قلیایی مشاهده