» قرار حسین
به نام خدا
غزل
قرار ِ حسین (علیه السلام)
در راه میدان می روی، خواندی اذان ِ آخرت،
می آید از خیمه صدای ِ عمه ی غم پرورت.
تو قصد رفتن کرده ای، اما کمی آرام تر،
قبل وداع، قدری بیا، تا من بگیرم در برت.
ای ماه من که می روی ، دریایی از ماتم شدم،
می بوسمت هم جای خود ،هم من به جای مادرت.
باش ای خدا شاهد که سربازی به میدان می رود،
مانندترین در خلق و خو، در چهره ،به پیغمبرت(صلیاللهعلیهوآلهوسلم).
او سوی میدان می رود ،روح مرا هم می برد،
گوید دلم، آخر نشد رفتن او ، که باورت؟!
اشکم چو دریا گشته است، قلبم شده بی تکیه گاه،
با سن کم همواره او ، بوده پناه و سنگرت.
داغ پدر جانسوز بود، آمد علی(علیه السلام) شد آفتاب،
بعد پدر بوده تو را ، همچون علی ِ (علیه السلام) دیگرت.
کم نیست گر گویند به تو با رفتنش تنها شدی،
آخر علی(علیه السلام) یک تن نبود ، رفته ز ِ پیشت لشکرت.
در هر زمان همراه تو ، مانند سایه ، چون نفس،
بوده علی(علیه السلام) در هر غمی همواره یار و یاورت.
بودی هنوز در بهت این رفتن، که می آید صدا،
گوید علی(علیه السلام) بابا برس به ماه تار و پرپرت.
در راه میدان می روی ،افتان و خیزان می روی،
گاهی به زانو می روی ،گاهی به قلب مضطرت.
بر روی سنگ و نیزه ها، افتاده گویی آینه،
پاشیده از هم ، منکسر ، تکثیر گشته حیدرت(علیه السلام).
شمشیر و نیزه ، تیر و سنگ ، در بر گرفته جسم او،
بر روی زخم بیشمار ، بوسه زند چشم ترت.
آخر علی(علیه السلام)گفتم مواظب باش ، در هنگام جنگ،
در سیل دشمن عاقبت، گم می شود بال و پرت.
در جسم تو زنده شود ، صد خاطره از کوچه ها،
صد خاطره از مرتضی(علیه السلام)، مثل پدر گشته سرت.
افتاده ای بر جسم او ، گویا که پر زد روح تو،
برگشته روحت بر بدن ، با ناله های خواهرت.
هم پای تو گرید حسن ، گرید علی و مصطفی (علیهماسلام)،
فاطمه می گوید حسین (علیهما سلام) : داغ ِ تو داغ ِ مادرت.
در داغ تو قبل از همه،خوانده برایت فاطمه(سلام الله علیها)،
وای ای حسین از داغ ِ تو ، وای از علی اکبرت (علیهماسلام).