دلم تنگ است مولاجان،
ولی دانم که این غصه،
تا آخر ، نمی ماند.
تو می آیی و از این دل،
همه غم ها و ماتم ها،
رَوَد، دیگر نمی ماند.
کسی با اشک و با گریه،
کنار لاله ای پرپر،
کنار ِ در ، نمی ماند.
دگر با قلب خونین و،
دلی بشکسته و ویران،
دلی مضطر ، نمی ماند.
تو می آیی و می دانم،
شود زنده جهانی و،
ازین بهتر، نمی ماند.
همه یکسان شود عالم،
و ثروتمند از بی چیز،
دگر برتر ، نمی ماند.
تو می آیی دگر آن روز،
عزیز فاطمه(سلاماللهعلیها) بی یار،
و بی لشکر، نمی ماند.
به جز تو ماه تابانم،
میان هر چه عالم هست،
دگر سروَر ، نمی ماند.