۴ سال پیش
» داستانک خواب
داستانک خواب
قرنها بود ، که شب بود و شب،
خورشید و روزی در کار نبود،
تنها چند ستاره و یک ماه در آسمان باقی بود. هیچکس اعتراضی نداشت،
و همه عجیب در روشنی قناعت می کردند.
ماه خسته و نالان به خورشید گفت:
بیا و مرا از این همه خستگی برهان،
بیا و در آسمان بمان.
خورشید نگاهی به زمین انداخت و گفت:
اینجا،
هیچکس دلتنگ من نیست...
نویسنده :
نسترن صمدپور
مجله ارم بلاگ