بازدید سایت خود را میلیونی کنید


» داستان کوتاه در همین نزدیکی

داستان کوتاه در همین نزدیکی

به نام خدا


داستان کوتاه

در همین نزدیکی


هنوز هم به دنبال نگاهت هستم ، می بینمت که از جایی همین نزدیکی ، به من می نگری. صدایت در ذهنم می پیچد و قلبم به تپش می افتد ، نوای دل انگیزت بر لوح دلم حک شده و حرف های دلنشینت از گنجینه ی خاطراتم حذف نخواهد شد.

بازی مخفی دایرکت اینستاگرام! مطلب مرتبط بازی مخفی دایرکت اینستاگرام!

 یادت هست ؛ مهربانی ات را با من، منی که از تو بسیار دور بودم ، تو را نمی شناختم و به راه تو اعتقادی نداشتم، فقط نماز می خواندم و همین بود که پلی شد تا دوستی با تو.

شاید هم خدا تو را برای من فرستاده بود شاید نه ، به یقین. که هیچ برگی جز به اراده ی او به زمین نمی افتد.

یک پسر دبیرستانی که به هیچ وجه در حال و هوای شهید و شهادت نبود ، توجهی به این چیزها نداشت ، شاید کنجکاوی بطور کلی چیز بدی باشد ، اما آن روز بهترین اتفاق زندگی من بود ، اینکه برایم جالب شد بدانم نوار صوتی که دوستم با خودش آورده چیست؟

و او که آشنا بود، با من ِ غریب ، با مهر برخورد می کرد، بسیجی بود و از عاشقان راهتان.

فکر کنم از این سوالم خوشحال شد زیرا او هم مثل شما به دنبال هدایت بود و حال که در من بارقه ای از شور پیدا شده بود فرصت را غنیمت شمرد و گفت :(( مناجات با خدا ، که توسط یک شهید خوانده شده )) سپس نوار را به من داد تا گوش داده و روز بعد به او تحویل بدهم. پذیرفته و نوار را گرفتم.

تا زمان خواب که در حال آماده کردن کیف مدرسه بودم به یاد آن نبودم، که ناگهان نوار را دیدم و با خودم گفتم :چون قول داده ام کمی از نوار را گوش می کنم و فردا برایش می برم.

به اتاقم رفتم و در را بستم، صدای ضبط را کم کردم تا مزاحم کسی نباشم و این آغاز همه چیز بود...

جملات روح افزایی که با صوت دلنشین و آسمانی تو خوانده می شد ، مرا به اوج آرامش رسانده و روحم را تا ملکوت به پرواز در می آورد ، گویی صدای بال فرشتگان را می شنیدم و تو را می دیدم که در میان آنها بر تخت سبز نور ، نشسته ای و با خدایت نجوا می کنی.زمان مرا با خود برده بود و من آنقدر غرق در لذت بودم که چندین بار به صدای تو گوش سپرده بودم و ساعت از نیمه شب هم گذشته بود. سوز ِ عجیبی در صدایت بود که مرا مجذوب می ساخت.

 روز بعد من طالب آشنایی با تو بودم و نوارهای دیگرت را نیز از دوستم گرفتم،

یادت هست ؟! می دانم که هرگز فراموش کار نبوده ای...

چه روزهایی بود، درگیر تو بودم و برای یافتن نشانی از تو به سمت مسجد کشیده شدم ، در آنجا دوستان جدیدی پیدا کردم که همه در مسیر بودند و راه ِ من نیز دیگر عوض شده بود، گویی من نبودم و پاهای من نبود که مرا با خود می برد ، تو بودی و عشق ِ تو که مرا به سمت نور هدایت می کرد. وارد بسیج شدم تا بیشتر شبیه تو شوم، و بعد از مدتی احساس کردم بهترین راه برای من ، رفتن به حوزه است شاید بتوانم هم به خودم کمک نمایم و هم مسیر را به افرادی که مثل گذشته ی خودم هستند ، نشان بدهم. با وجود مخالفت اطرافیانم ، بر سر عهدم ماندم ، آخر من فقط تو را می دیدم و تو بودی که مرا به سمت دوست می کشاندی.

حتی زمانی که برای ادامه ی تحصیلم راهی قم شدم احساس می کردم تو کنار من نشسته ای و همراه منی. لبخند و مهر تو چراغ راه زندگی ام بوده و هست، همیشه به یادت بوده ام و همیشه این تو بوده ای که صدها بار بیشتر بر من مهر ورزیدی و در مشکلات یاورم بودی.

حتی در مسئله ی ازدواج هم خودت برایم آستین بالا زده و مشکلم را حل کردی...

حالا که در حال تحصیل و تدریس هستم ، از کنار بارگاه نورانی حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها، یاد تو همراه من است و همچنان صدای روح نوازت را می شنوم...

برادر شهیدم ، محمد رضا تورجی زاده عاشقی را با تو آموختم و تا ابد مدیون مهر ِ توام.

نگاهت را از من نگیر ....


*بر اساس خاطره ی حقیقی درباره ی شهید تورجی زاده*


فیلم‌ها، سریال‌ها و برنامه‌های ویژه تلویزیون در نوروز ۱۴۰۳ + زمان پخش مطلب مرتبط فیلم‌ها، سریال‌ها و برنامه‌های ویژه تلویزیون در نوروز ۱۴۰۳ + زمان پخش



بازدید سایت خود را میلیونی کنید
فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب




  تهران وکیل   |   مشاور ایرانی در لندن   |   گردشگری ارم بلاگ   |   فروش تجهیزات ویپ  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


راجع به اعداد رند اشتباه نکن! ✓ورود به کانال یوتیوب راجع به اعداد رند اشتباه نکن! ✓ورود به کانال یوتیوب مشاهده