
داستانک سهم
داستانک سهممشتش را باز نمی کرد،هر چه اصرار کردم بی فایده بود،می دانستم چیزی در دستش است،که می خواهد ، تنها برای خودش باشد.با همه تلاشی که کرد ، سرانجام ،آبنبات از گرم...


داستانک سهممشتش را باز نمی کرد،هر چه اصرار کردم بی فایده بود،می دانستم چیزی در دستش است،که می خواهد ، تنها برای خودش باشد.با همه تلاشی که کرد ، سرانجام ،آبنبات از گرم...
شعر قاصدک ، پستچی عاشق هاستقاصدک،پستچی عاشق هاست،عشق را می پیچد، دور تا دور نسیم.عطر احمد(صلی الله علیه وآله وسلم) دارد،پاکت نامه ی او.سرخ همچون لاله،سرخ چون یک گل...
آخرین آیه ی نورتویی مهدی،تویی کعبه،تویی ماه،تویی سعی و ،تویی مروه،تویی راه.تو نور جلوه ی حق المبینی،میان دو جهان،تنها نگینی.تو آقایی،تو دریای شکیبی،قریبی و ،غریبی ...
شعر دُرّ یگانه علی هستی،محمد، هم حسین و اکبر لیلا(علیهما سلام)،تو مجموع کمالی و جلالی و گل رعنا،تمام عالم امکان خریدار تو می باشند،نداند قدر گوهر را، به غیر از خالق ا...
شعر سجادعاشقان را تو نگینی در نماز،عابدان را زینت ِ راز و نیاز .سجده های تو تمام عزت است ،ره گشای مخلصان و اهل ِ راز.میلاد امام سجاد علیه السلام بر تمام شیعیان مبارک ب...
داستان کوتاه سفره ی بدون سینتمام خیابانها شلوغ بود، باران نم نم می بارید، هوا هم کمی سرد بود. مرد زیپ کاپشن خاکستری اش را بست، و همچنان در گوشه ی خیابان به انتظار ایست...
شعر فاروق تو روح شدی و عشق جاری کردی، پاییز ِ دلم را تو بهاری کردی.بر شاخه ی امن ِ آسمان جایت بود،چون میوه ی ِ تَر ، تو بی قراری کردی.افتادی و در گنبد ِ دستان رسول(صلیا...
مرگ در می زندواژه ی مرگ ، برای همه ی ما آشناست. و این روزها بیشتر شنیده می شود. ترس از مرگ در هنگام شیوع بیماری های مسری افزایش پیدا می کند و البته در بیشتر مواقع برخی از...
شعر یک استکان آرامشجاده آسوده از آوار پریشانی،سبز از یاد نسیم،تازه از عطر نفسِ ، گلهای لطیف شب بو.خط باریکی،میان دست یک جنگل کاج.جاده لبریز سراشیبی و ناهمواری،غرق م...
پویش ختم سوره ی حمدبه تازگی در شبکه ی قرآن سیما، طرح ختم سوره ی حمد ، برای سلامتی مردم ایران و از بین رفتن بیماری کرونا ، آغاز شده است.هر کس می تواند با شرکت در این طرح م...
تولد ؛ رویشی دوبارهتولد، هدیه ای است از جانب خداوند بزرگ، هدیه ای بسیار بزرگ و ارزشمند. ما انسانها بعد از تولد ، همچون یک نهال کوچک، سر برآورده و به سوی رشد و تعالی در ...
انتخاب درستشاید بعضی از آدمها فکر می کنند جهان به انتظار تحول آنها نشسته است و از حرکت باز ایستاده و در سکون باقی می ماند.اما باید بدانیم که جهان در هر ثانیه در حال تغی...
ترانه مادرتقدیم به قهرمان زندگی ام ؛ مادر عزیزم بهترین واژه برایت مهر شد،تو شدی،تنها نگین و آفتاب.در نگاهت مهربانی موج زد،در کلامت، واژه ای از عشق ناب.هرسپیده با دلت...
شعر نفس ِ صبحگُل ِ امید، تویی. ماه شب تار ، تویی.تو همان وعده ی خورشید،همان یار ، تویی.تو طلوعی،نفس ِ صبح،ز ِ انفاس تو است.مرکز ِ کل ِ جهان،کعبه ی بیدار ، تویی.بی دل و گم...
رازراز راه،رفتن است.راز ِ رودخانه ،پل.راز آسمان،ستاره است.راز خاک ،گُل.راز اشک ها،چکیدن است.راز ِجوی،آب.راز ِ بال ها،پریدن است.راز ِ صبح،آفتاب.رازهای واقعی،رازهای ب...
شعر غریبانه هر مجلسی ، جای عزای مادر ِ ما نیست،پهلوی هیچ کس شکسته تر ز ِ زهرا (سلام الله علیها) نیست.این تکیه ها بَهر ِ عزادارن ِ بی عُذر است ،چون تکیه گاه ِ قامت خسته مه...
ضامنم باشتو نوری و نورت زوال نداردبه پیش تو زیبا ،جمال ندارد.چکیده ی حقی، ز اوج و عروجی،جهان چو تو شبه و مثال ندارد.شکوهی و عزت، عزیزی و اعظم،به پیش تو شاهی،جلال ندارد...
داستانک خوابقرنها بود ، که شب بود و شب،خورشید و روزی در کار نبود،تنها چند ستاره و یک ماه در آسمان باقی بود. هیچکس اعتراضی نداشت، و همه عجیب در روشنی قناعت می کردند.ماه ...
حسادت معامله ای زیانباریکی از بدترین خصلت های بشری حسادت است. کسی که گرفتار این اخلاق زشت و ناپسند شده است ، برای همیشه با آرامش وداع گفته و زندگی را برای خود صحنه ی جن...
داستانک انشاءمعلم گفت:با میخ ، در ، آتش ، طناب و کوچه ، جمله بساز.و من ، برایش ،روضه ی مادرم را خواندم.نویسنده:نسترن صمدپور مجله ارم بلاگ
شعر تنها پناهمی گریزم از تمام سایه ها،مرهم دلواپسی های منی.در میان زوزه های گرگ ها،تو پناه بی کسی های منی.سایه ی تاریک تنهایی مرا،خسته و همراه غمها کرده است.موج این طو...
داستانک آدرسهمیشه به دنبال خدا بود،روزی فرشته ای را دید،از او آدرس خانه ی خدا را گرفت.اما ، هر چه می رفت،نمی رسید.سالها گذشت ، و او هنوز در راه بود.خسته و ناامید ، رو به...
شعر بر بال نسیمشاخه ای؟گلی؟یا که بادبادکی؟هر نفس که می تپی،هر قدم که می روی،سردی ِ نگاه ِ ابر را نبین،رها شو از صدای ِ باد،دلت را به آفتاب گره بزن.آفتاب،شعبه ی بی پلاک...
داستانک نگاه خداهر روز به مسجد می رفت،و سه ساعت در آنجا ، با خدا خلوت می کرد. دلش را در چشمه ی بیکران محبت خدا صفا می داد ، تا در کوران سیاهی زمینی ها ، تیره و کدر نشود. ا...