انتخاب درست
انتخاب درستشاید بعضی از آدمها فکر می کنند جهان به انتظار تحول آنها نشسته است و از حرکت باز ایستاده و در سکون باقی می ماند.اما باید بدانیم که جهان در هر ثانیه در حال تغی...
انتخاب درستشاید بعضی از آدمها فکر می کنند جهان به انتظار تحول آنها نشسته است و از حرکت باز ایستاده و در سکون باقی می ماند.اما باید بدانیم که جهان در هر ثانیه در حال تغی...
ترانه مادرتقدیم به قهرمان زندگی ام ؛ مادر عزیزم بهترین واژه برایت مهر شد،تو شدی،تنها نگین و آفتاب.در نگاهت مهربانی موج زد،در کلامت، واژه ای از عشق ناب.هرسپیده با دلت...
شعر نفس ِ صبحگُل ِ امید، تویی. ماه شب تار ، تویی.تو همان وعده ی خورشید،همان یار ، تویی.تو طلوعی،نفس ِ صبح،ز ِ انفاس تو است.مرکز ِ کل ِ جهان،کعبه ی بیدار ، تویی.بی دل و گم...
رازراز راه،رفتن است.راز ِ رودخانه ،پل.راز آسمان،ستاره است.راز خاک ،گُل.راز اشک ها،چکیدن است.راز ِجوی،آب.راز ِ بال ها،پریدن است.راز ِ صبح،آفتاب.رازهای واقعی،رازهای ب...
شعر غریبانه هر مجلسی ، جای عزای مادر ِ ما نیست،پهلوی هیچ کس شکسته تر ز ِ زهرا (سلام الله علیها) نیست.این تکیه ها بَهر ِ عزادارن ِ بی عُذر است ،چون تکیه گاه ِ قامت خسته مه...
ضامنم باشتو نوری و نورت زوال نداردبه پیش تو زیبا ،جمال ندارد.چکیده ی حقی، ز اوج و عروجی،جهان چو تو شبه و مثال ندارد.شکوهی و عزت، عزیزی و اعظم،به پیش تو شاهی،جلال ندارد...
داستانک خوابقرنها بود ، که شب بود و شب،خورشید و روزی در کار نبود،تنها چند ستاره و یک ماه در آسمان باقی بود. هیچکس اعتراضی نداشت، و همه عجیب در روشنی قناعت می کردند.ماه ...
حسادت معامله ای زیانباریکی از بدترین خصلت های بشری حسادت است. کسی که گرفتار این اخلاق زشت و ناپسند شده است ، برای همیشه با آرامش وداع گفته و زندگی را برای خود صحنه ی جن...
داستانک انشاءمعلم گفت:با میخ ، در ، آتش ، طناب و کوچه ، جمله بساز.و من ، برایش ،روضه ی مادرم را خواندم.نویسنده:نسترن صمدپور مجله ارم بلاگ
شعر تنها پناهمی گریزم از تمام سایه ها،مرهم دلواپسی های منی.در میان زوزه های گرگ ها،تو پناه بی کسی های منی.سایه ی تاریک تنهایی مرا،خسته و همراه غمها کرده است.موج این طو...
داستانک آدرسهمیشه به دنبال خدا بود،روزی فرشته ای را دید،از او آدرس خانه ی خدا را گرفت.اما ، هر چه می رفت،نمی رسید.سالها گذشت ، و او هنوز در راه بود.خسته و ناامید ، رو به...
شعر بر بال نسیمشاخه ای؟گلی؟یا که بادبادکی؟هر نفس که می تپی،هر قدم که می روی،سردی ِ نگاه ِ ابر را نبین،رها شو از صدای ِ باد،دلت را به آفتاب گره بزن.آفتاب،شعبه ی بی پلاک...
داستانک نگاه خداهر روز به مسجد می رفت،و سه ساعت در آنجا ، با خدا خلوت می کرد. دلش را در چشمه ی بیکران محبت خدا صفا می داد ، تا در کوران سیاهی زمینی ها ، تیره و کدر نشود. ا...
به نام خداآخرین طلوعدیگر نخواهد زد ز مشرق سَر سپیده،زیرا که داغ خانه ی حیدر(علیه السلام) شنیده.طوفانی از بغض و حسد، بر خانه ی او،خیمه زده و خانه را آتش کشیده.زهرا بلاگ...
شعر منتقم کرّار تک سوار ِ بی نظیر،عشق را ، تویی سفیر،تو بزرگی و کبیر.سروری ، تویی امیر،تو زلالی ، تویی سپید،مثل تو ، این جهان ندید.تو بهاری و بی خزان ،تو طلوعی ، تو جاو...
به نام خدادر پی مافیای خود باشیمشاید شما هم بازی مافیا را دیده باشید و یا در این بازی شرکت کرده و آن را تجربه کرده اید.در بازی مافیا، تعدادی شهروند،سه مافیا،یک دکتر و ...
تشییع پیکر شهیدان سردار قاسم سلیمانی و ابو مهدی المهندسبرای حضور علاقه مندان در مراسم تشییع،ادارات، مدارس و دانشگاههای اهواز، کارون و باوی فردا یکشنبه تعطیل شدن...
با بچهها رو راست باشيدامام به دختر من كه از شيطنت بچه ی خود گله می كرد، می گفتند: من حاضرم ثوابی را كه تو از تحمل شيطنت حسين می بری با ثواب تمام عبادات خودم عوض كنم. عق...
ققنوس عشق تو عروج کردی وبه آرزوی دیرینه ات رسیدی.ای پروانه ی عشق،ما داغدار پرواز توییم.شهادت تو،نشانه ی شکست دشمن است.منتظر وعده ی خدا هستیم.و بزودی از خون تو هزاران س...
میلاد حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار مبارکمی آیی مثل بهار ، گامهایت لبریز آرامش است.می آیی و زندگی می بخشی ،خط می کشی بر تمام دردها و رنجها.چون باران می باری ...
داستان کوتاه امیدمرد خیلی تنها بود،با اینکه از شلوغی وسروصدا بیزار بود ولی قفسی داشت،که آشیانه ی یک قناری شده بود.قناری تنها همدم وهمراز او بود.هرروز صبح،به او سلام ...
(( باز هم بنده ی خدا باشیم ))یکی از بزرگترین مشکلات انسانها در عصر حاضر ، احساس پوچی،تنهایی و افسردگی است. روی آوردن انسانها به دنیای مجازی و تکنولوژی،علاوه بر اینکه آن...
شعر نو (( انتظار ))باران،از پشت شیشه ،به خاموشی من می نگرد،من به رویای طلوع خورشید،مانده در تاریکی،خاموشی...خورشید بیا،مرا روشن کن.شاعر :نسترن صمدپورمجله ارم بلاگ
خاطرات امام خمینی (ره)(( احساس كردم نوبت من است ))در يكی از آن روزها كه نوبت شستن ظروف به عهده من بود، احساس خستگی می كردم و از خواهر خود خواستم كه به جای من آن مسئوليت را ...